بهونه برای گریه زیاد هست !

اما

امان از گریه های بی بهونه . . . !

ماهایی که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشیم

نه کسی از کنارمون بره حوصله داریم نازشو بخریم که برگرده..

ماها آدمای بی احساسی نیستیم

ماها بی معرفت و نا مردم نیستیم

یه زمانی یه کسایی وارد زندگیمون شدن

که یه سری بــــاورامون و از بین بـــردن!!

دیگر به دنبال ِ همراه ِ “اوّل” نیستم ! این روزها اول ِ راه ، همه همراهند….

این روزها ، باید به دنبال ِ همراه ِ “آخر” گشت …

مشکل ما اینِ که وقتی با کسی تموم میکنیم …

خیلی بیشتر دربارش فکر میکنیم تا وقتی که باهاش بودیم … !!!

زیر آوار آخرین حرفت جا مانده ام

لعــــــــــــــــــنتی

نمی دانی *خداحافظت * چند ریشتر بود !!!

گاه این قدر گرم می شوی که آدم گرما زده می شود

گاه این قدر سرد که آدم میچاد !

تو بلد نیستی بهار باشی !؟

در دسترس بودنت دیگر برایم ارزش ندارد ....
اکنون نه مشترک هستی ؛
نه مورد نظر ... !!!

ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛

گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !

هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛

کـــه دریـــده شـــده ایــــم.

کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟

تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …

از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!

وقتی کســی جایت آمد …

دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟

تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….

میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه ……

فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !

و این است بازی باهــم بودن … !!!

منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش …

اشکهایت را با دستهای خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند !

 پرسید:بخاطر کی زنده هستی؟

با اینکه دلم میخواست با تمام وجودم داااد بزنم     "بخاطر تو"

بهش گفتم: بخاطر هیچکس.

پرسید: پس بخاطر چه زنده هستی؟

با اینکه دلم فریاد میزد   "بخاطر تو"

با یک بغض غمگین گفتم: بخاطر هیچ چیز.

ازش پرسیدم: تو بخاطر چه زنده هستی؟

در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود

گفت:بخاطر کسی که    "بخاطر هیچ زنده است"

دنیا را بد ساخته اند

کسی را که تو دوستش داری  دوستت ندارد

کسی که او تو را دوست دارد تو دوستش نداری

اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آیین زندگانی به هم نمیرسید

و این رنج است زندگی یعنی همین.

دکتر شریعتی

 از ان عمق نگاهت پیداست که قلبت از ان دیگریست"

افسوس از ان عشقی که به پایت گذاشتم!

هنگام ورود عشقم به قلبم"کلید قلبم را روی طاقچه ی دلم گذاشتم!

بردار و داخل شو که چشم انتظارتم نازنینم!

به چشمانم ننگر نمی خواهم که بدانی که چه غمی روی دلم سایه افکنده"

به دستانم نگاه کن که می خواهم گرمای دستانت را احساس کنم!

می گویند که فاصله ی بین انگشتان را خدا قرار داده تا با دستان عشقت پر شود" اما چه فایده"توکه دیگر نیستی که بگویم دوستت دارم! تا فاصله ی بین انگشتم را با دستانت پر کنم!   

زمانه ایست که دخترها طلب عشق و محبت می کنند و پسرها طلب شهوت از این بازی زمانه بیزارم!

رفیق : این همسرته ؟

پسر : نه

رفیق : پس کیه ؟

پسر : زندگیمه !

یــه وقتایـــی یــه کسایـی رو تـــــو زندگیــمـون راه میدیم

که نــنــه بـابـاشون تــــو خــونـــه بـــه زور راشـــون میــــدادن….

اون دخترایی که وقتی یه روز نمیبینیشون اعصاب واست نمیمونه !

اون دخترایی که شب پشت تلفن دوتایی خوابتون میبره!

اون دخترایی که باهاشون میری شمال و دیگه دلت نمیخواد برگردی!

اونایی که بهت زنگ میزنن قـــــــــــــند تو دلت آب میشه!

همونایی که وقتی کنارت نشستن بهت اس ام اس میدن دوست دارم !

اونایی که قربون صدقه می رن دلت ضعف می ره !

همونایی که وقتی از دور می بیننت قند تو دلشون آب می شه

و یه لبخند میاد گوشه لبشون !

این دخترا اصلا به دنیا نیومدن تا حالا D;

هیچ گونه ای از این آدما مشاهده نشده که بخواد منقرض هم شده باشه ) D:

گفتم که در جریان باشید داداشای گلم )))

همیشه یادت باشه ، اگه گدا دیدی

هیچوقت تو دلت نگو راست میگه یا دروغ…بدم یا ندم…آدم خوبیه یا بدیه

چشماتو ببند و کمکش کن تا وقتی رفتی گدایی پیش خدا

خدام تو دلش این سوالا رو از خودش نپرسه

چشماشو ببنده و بهت بده.

 اون موقع که همه داشتند با دنیا میجنگیدند من دست در گریبان خود با خود میجنگیدم

اکنون که همه با خود میجنگند من سر در گریبان آرامش خود دارم

پیکت را بالا ببر به سلامتی فاحشه های شهرمان که جز خود کسی را نفروختند

هنگام مرگ مرا در گورستان سگ ها دفن کنید تا دمی در میان با وفایان باشم

خاطرات چوب های خیسی هستند که با آتش زندگی نه میسوزند و نه خاکستر میشوند

درسته رفتی و تنهام گذاشتی ولی یادت نره چه چوب های خیسی با هم داشتیم

این روزها انسان ها قیمت همه چیز را میدانند ولی ارزش هیچ چیز را نمیدانند

نیا باران زمین جای قشنگی نیست من از اهل زمینم خوب میدانم گل عاشق زنبور است اما از طرفی پروانه را هم دوست میدارد

آنروز که سقف خانه ها چوبی بود گفتار و عمل در همه جا خوبی بود...

امروز بنای خانه ها سنگ شده دلها هم با بناها هماهنگ شده...

درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند/معنی کور شدن را گره ها میفهمند/یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن دل ها بیشتر از حنجره ها میفهمند

اعتراف میکنم خوب هم که باشی از بس بدی دیده اند خوبی هایت را باور نمیکنند...

نفرین به شهری که در آن غریبه ها آشنا ترند

 اینجا جایی است که وقتی زانوهایت را از شدت تنهایی بغل گرفته ای بجای همدردی برایت پول خرد می اندازند

 هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند.

آنچه که هستی هدیه خداوند به توست و آنچه که می شوی ، هدیه تو به خداوند. پس بی نظیر باش..
کسی که در زندگی چرایی داشته باشد با هر چگونه ای خواهد ساخت ! (viktor francle)

به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته

عشق، افسر زندگی و سعادت جاودانی است. (گوته

گاه یک لبخند، یک جمله کوتاه، یک خط و یا یک نگاه می تواند بهترین هدیه باشد

سرنوشت سه دفعه بهت دروغ میگه؟ اولین بار وقتی به دنیات میاره دومین بار وقتی عاشقت میکنه سومین بار هم زندگی رو ازت میگیره تا بفهمی همش خواب بود و بس

دلی که از بی کسی تنهاست"هرکس را می تواند تحمل کند..!(دکترعلی شریعتی).

اشک از دیدگانم جاریست!چه کرده ای با دل من که این چنین تو را بهانه می کند...؟

عاشقتم دیوونه"دوست دارم اما کسی نمی دونه"بالاخره همه میفهمن که عاشقت بودم بی بهونه"راستی تو هم منو دوست داری فرشته ی من عاشقونه ؟

چه دردی می کشد این دل از فراق یار!تو چه لیلایی هستی که خبر از دل این مجنون بیچاره نداری!

لیلای من اسوده خواب که این مجنون تو بی خواب است!

آدم‌ها مثل یه کتاب میمونن که تا وقتی تموم نشدن، برای دیگران با ارزش هستند، پس مواظب باش که خودت رو تند تند برای دیگران ورق نزنی!

 زنده اند پرندگانی که از خشکسالی مردند ولی از خرمن نامردان دانه نخوردند

 آهای سرنوشت

اسکار حق توست

سال هاست مرا فیلم کرده ای

 سلامتی سربازی که 45 دقیقه تو صف تلفن کارتی وایساد تا فقط 3 دقیقه با عشقش حرف بزنه اونم جز مشترک مورد نظر در حال مکالمه میباشد چیزی نشنید

 رسم زندگی چنین است:

می آیند...

میمانند...

عادت می دهند...

میروند...

 آنچه نادیدنی بود از مردم دنیا دیدم باورم گشت آرامش نابینا از چیست

 خدایا گر تو درد عاشقی را میکشیدی/ تو هم زجر جدایی را به تلخی میچشیدی/ تو هم به مرگ آرزویت میرسیدی پشیمان میشدی از اینکه عشق را آفریدی

 بیزارم از این خواب ها که هر شب مرا به آغوش تو می آورد و.....

صبح ها با اشک از تو جدایم

دو تا رفیق بودن که همیشه با هم میرفتن میخونه تا اینکه یه روز یکیشون میمیره/اون یکی تنها میره میخونه به ساقی میگه:دو پیک بریز

ساقی میگه: تو که یه نفری

میگه: یکی واسه خودم یکی واسه رفیقم

چند ماه بعد دوباره میره میخونه به ساقی میگه: یه پیک بریز

ساقی میخنده میگه:هه رفیقت یادت رفت؟

میگه: نه خودم توبه کردم اینو به یاد رفیقم میخورم

(به یاد هرچی رفیقه)

 دیدی ای حافظ دلم بی ماه شد/عاقبت کوه امیدم کاه شد/گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی/یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد